حقایق کتمان شده concealed facts

این وب بین المللی است و ازبیش از 100 کشور درسراسر جهان بازدیدکننده دارد Please comment
مشخصات بلاگ

در این وبلاگ قصد دارم واقعیت های کتمان شده در مورد اسلام و مبانی آن و سیره بزرگان اسلامی را به زبان ساده و روشن، برای مردم جهان که دور از کشورهای اسلامی هستند و به جبر رسانه ها مدام خبرها و تبلیغات دروغ در این موضوعات می شنوند به نمایش بگذارم.

بنابر این محوریت زبان در این وبلاگ، زبان رسمی دنیا یعنی زبان انگلیسی است.


This web is international and has many visitors from more than 100 countries throughout the world

Please comment

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «religion» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ

علی (علیه السلام) و مرد کافر Ali (PBUH) and The unbeliever

علی (علیه السلام) و مرد کافر Ali (PBUH) and The unbeliever 

روزی در بیرون شهر کوفه، علی علیه‏ السلام با یک نفر کافر  برخورد کرد. مرد کافر، علی علیه ‏السلام را نمی‏شناخت. از مقصد حضرت پرسید. معلوم شد امام به کوفه می‏رود و مرد کافر به جای دیگر.

Once outside the city of Kufa,Imam Ali met by an infidel. The unbeliever, whom did not know Ali ,asked his destination.  It turned out his plans to go to Kufa and The unbeliever elsewhere.

 

راه مشترک را بر صمیمیت و دوستی پیمودند تا به دو راهی رسیدند. مرد کافر با کمال تعجب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت و در مسیری که او انتخاب کرد، به همراهی با وی ادامه داد.

They walked the common way with intimacy and friendship, Then reached the two ways.

The unbeliever observed Surprisingly Muslim man didn,t go to other side to Kufa and continued with the path he(The unbeliever) chose!

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۶
بـــــــــانـــــــــــو
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

پاک است خدا Glory Allah ( children story )

Glory Allah ( children story )

پاک است خدا (داستان کودکان - خداشناسی)




مجید صبح زود،آفتاب نزده ازخواب بیدارشد.از پنجره بیرون را نگاه کرد.((طوقی))کبوتر زیبا و((ملوس))گربه ی عزیزش را ندید،باخودش گفت: حتما آنها توی باغ هستند. بعد لباسش راپوشید و رفت بیرون .



Majid woke up early in the morning. He looked out the window, but didn,t see his beautiful dove (Toghi) and beloved cat (Malus) , said with himself: They must be in the garden.

 Then put on his clothes and went out.

((ملوس))زیر درخت بزرگی لم داده بود و داشت حمام می گرفت (بازبان بدنش را لیس می زد)! مجید نزدیک او رفت و گفت: صبح به خیر ملوس!   ملوس هم جواب داد: صبح توهم به خیر مجید!   مجید پرسید: پس طوقی کجاس؟ ملوس جواب داد:بالای آن درخت با گنجشک ها بازی می کند. مجید کنار ملوس نشست و مشغول تماشای طوقی و گنجشک ها شد. بعد گفت: آواز پرنده ها چه قدر در صبح زیباست ! آدم چه قدر خوشحال میشود!

 Malus was lying under the tree and was licking his body.

Majid went close it and said: goodmorning Malus

Malus said too: Goodmorning.


 Majid asked: Where is Toghi?

Malus replied: he,s playing with sparrows on top of the tree.

Majid sat next the Malus and watched Toghi and sparrows. So said: How beautiful birds singing in the morning! How makes hapy Man!

ملوس گفت: راست می گویی، پاک است خدایی که این صداهای زیبا را به این پرندگان داده است. طوقی همین که مجید رادید، ازبالای درخت زود پائین پرید روی پرچین نشست. بال و پری تکان داد و گفت:مجید! خورشید را نگاه کن سُبْحانَ الله

چه قدر رنگ آسمان را قشنگ کرده است!  مجید رو کرد به طوقی و پرسید: ملوس هم گفت پاک است خدا و تو هم الآن گفتی: سُبْحانَ الله، معنای این کلمه ها چیست؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۴۶
بـــــــــانـــــــــــو