چرا یک توافق خوب امکانپذیر نیست؟
مذاکرات هستهای دوباره به فاز پنهان بازگشته است. براساس چارچوبی که بنا بود اصلاح شود – و نشد - متنی در حال نوشته شدن است که سهم ملت از جزئیات آن، بیش از یک عکس محو و مبهم گرفتهشده با تلفن همراه از اتاق مذاکرات نیست. رفتار تیم مذاکرهکننده در ایران هیچ امیدی برنمیانگیزد که براساس آن بتوان حتی به طور نسبی مطمئن بود یک توافق خوب در راه است. اخیرا به نظر میرسد دوستان مذاکرهکننده بنا دارند حتی باب گفتوگو و مناظره با منتقدان را هم ببندند و بیتوجه به نقدها کار خود را پیش ببرند. در سوی مقابل، آمریکاییها سرخوشند که هر چه میخواستهاند از تیم مذاکرهکننده آقای روحانی گرفتهاند. کری از خشنودی خود خبر میدهد، مونیز میگوید مطمئن است آمریکا به یک توافق خوب با ایران خواهد رسید، مدیر سیا از حجم امتیازهایی که ایران داده ابراز تعجب میکند و سنای آمریکا هم مطمئن از اینکه امتیازهایی که تیم مذاکرهکننده ایران داده حتی از برآوردهای سرویسهای اطلاعاتی غربی بهتر است، طرحی را تصویب میکند که نتیجه آن به احتمال بسیار زیاد همان خواهد بود که اوباما میخواهد؛ تصویب توافق در کنگره. صرف نظر از جزئیات متنی که نوشته میشود، یک سلسله ملاکهای پیشینی وجود دارد که به ما کمک میکند در این باره قضاوت کنیم که آیا این فرآیند اساسا میتواند به یک توافق خوب منجر شود یا نه. بنا به تعریف، توافق خوب در اینجا توافقی است که زیرساخت تحریمها را برمیچیند و صرفا در ازای اطمینان از صلحآمیز بودن ماهیت برنامه هستهای ایران، زیرساخت برنامه هستهای ایران طبق معاهده را حفظ میکند. به دلایل زیر، من تصور میکنم یک توافق خوب نهتنها در راه نیست بلکه اساسا امکانپذیر هم نیست.
1- دلیل نخست این است که این مذاکرات بر یک مبنای فنی اشتباه بنا نهاده شده است. 2طرف به جای اینکه درباره شیوههای اطمینان یافتن از ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران بحث کنند، در این باره مذاکره میکنند که برنامه فعلی به چه نحو باید محدود شود تا اگر روزی تغییر ماهیت داد، آمریکاییها زمان کافی برای بمباران کردن آن را داشته باشند! مفهوم «کاهش زمان گریز هستهای» که اصلیترین هدف فنی مذاکرات است، هیچ معنایی جز این ندارد و همه پارامترهای فنی توافق هم از دل همین مفهوم مندرآوردی بیرون کشیده شده است.
2- دومین دلیل این است که این مذاکرات
- همچون مذاکرات سالهای 82 تا 84- بر اصل سیاسی بیسر و تهی به نام اعتمادسازی استوار شده است. تیم ایرانی پذیرفته است مشکل اصلی میان ایران و غرب، بیاعتمادی غربیها به ایران است و برای رفع این بیاعتمادی، ایران باید برای مدت زمانی بسیار طولانی، استثنا بودن خود از معاهده NPT را پذیرفته و دست به انجام اقدامات اعتمادساز فراتر از همه مقررات بینالمللی بزند. بدتر از این، مبنای مفهوم اعتمادسازی این است که ایران نه تنها باید نگرانیهای ساختگی غربیها درباره برنامه هستهای خود را به رسمیت بشناسد بلکه باید این نگرانیها را دقیقا به همان شیوهای رفع کند که آنها میخواهند و حتی اجازه مذاکره درباره روش را هم نخواهد داشت. اعتمادسازی به معنای دقیق کلمه یک مفهوم بیمبنا (Baseless) است. هیچ مجموعه مقررات هادی بینالمللی یا حتی رویههای تجربه شده جهانی وجود ندارد که حدود و ثغور این مفهوم را روشن و معین کند که اعتماد چیست و چگونه ساخته میشود. به تعبیر دقیقتر، اعتمادسازی یک مفهوم دلبخواهی است. اعتماد چه زمانی ساخته میشود: وقتی غربیها دلشان بخواهد! و اگر دلشان نخواست؟ اعتمادسازی – به معنای تعطیلی همه آنچه غربیها را نگران کرده - ادامه خواهد داشت. همین حالا بخشی از مذاکرات مربوط به این است که تحریمها به طور کامل تنها زمانی لغو خواهد شد (لابد پس از چند 10 سال) که آژانس نسبت به ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران اعلام اعتماد کند و این خود مشروط به حل کامل PMD، تعیین تکلیف برنامه موشکهای بالستیک ایران (که آمریکا اساسا آن را به عنوان یک برنامه پرتاب کلاهک هستهای تحلیل میکند)...
و همچنین اجرای طولانیمدت پروتکل الحاقی شده است. وقتی طرفی مانند آمریکا میگوید تنها در صورت تحقق این شروط به ایران اعتماد خواهد کرد، در واقع میخواهد بگوید چنین اعتمادی هرگز رخ نخواهد داد و ایران هر تعهدی را که در برنامه جامع اقدام مشترک میپذیرد باید الیالابد حفظ کند.